|
جمعه 13 شهريور 1394برچسب:, :: 17:59 :: نويسنده : هستی
به چـشـمـهـایـت بگــو
نـگـاهـم نـکـنـنـد
بـگـو وقـتـی خـیـره ات مـی شـوم
سرشـان بـه کـار خـودشـان بـاشـد … !
نـه کـه فـکـر کـنـی خـجـالـت مـی کـشـم هـا
نـه !
حـواسـم نـیـسـت
عـاشـقـت مـی شـوم . . .
![]() ![]()
جمعه 13 شهريور 1394برچسب:, :: 17:48 :: نويسنده : هستی
بی نهایت دوستت دارم اگر باور کنی می توانی این سند را ثبت در دفتر کنی
می توانی باورت را از نگاهم بشنوی یا بسوزانی به پای عشق و خاکستر کنی
شک کن ققنوسم و آتش نمی سوزد مرا بلکه از سوزاندنم حال مرا بهتر کنی
امتحان عشق را با نرخ جان پس میدهم می توانی رد کنی یا رتبه ی برتر کنی
آنچه می خواهی بکناما مبادا عاقبت غنچه ی نشکفته ی عشق مرا پرپر کنی
باورت کردم که بر حکم تو گردن می نهم گرچه تبعیدم به شهر وکشوری دیگر کنی
در کنارت هستم و آنگونه جذبت میشوم تا مرا هم مثل خود مست می و ساغر کنی ![]()
جمعه 13 شهريور 1394برچسب:, :: 17:43 :: نويسنده : هستی
خدایا یا کسی را به ما نده...... یا اگر میدهی............... دیگر از ما نگیر ! آدمها هم..... هدیه را پس نمیگیرند ! تو که دیگر....... خدایی....................................
![]()
جمعه 13 شهريور 1394برچسب:, :: 17:29 :: نويسنده : هستی
دلم برای یواشکی هایمان تنگ شده........
و برای بوسه های پشت گوشی.......
و با صدای آهسته گفتن "دوستت دارم....
بگذار توی همین یک جمله دوباره عاشق هم باشیم.
من نامت را صدا میکنم تو بگو " جانم "
برای " تو " که مخاطب خاص من هستی ....
![]()
![]() |